منجي موعود از منظر نهج البلاغه«و منها: قد لبس للحکمه جنتها و أخذها بجميع أدبها من الاقبال عليها و المعرفه بها والتفرغ بها، فهي عند نفسه ضآلته التي يطلبها و حاجته التي يسأل عنها، فهو مغترب اذا اغترب الاسلام و ضرب بعسيب ذنبه و ألصق الأرض بجرانه، بقيه من بقايا حجته، خليفه من خلائف أنبيائه.»(1) ترجمه:«به راستي که او سپر و زره حکمت را به بر کرده (يعني با داشتن مراتب عالي علم و عصمت، از تيرهاي تمايلات نفساني و علايق مادي مصون مي باشند)و حکمت را با تمام آدابش داراست که عبارتند از اقبال و توجه به آن، و معرفت کامل به آن، و فارغ شدن براي آن؛ به گونه اي که حکمت گمشده ي او بوده و همواره آن را مي طلبد و آرزو و نياز اوست که پيوسته ( به خاطر شدت اشتياق به حکمت) جوياي آن است. پس آن رهبر موعود، غربت و غيبت اختيار کند هنگامي که اسلام غريب، و در غروب باشد و همانند شتر رنج ديده و در راه مانده، دم خود را به حرکت درآورد و سينه اش را به زمين چسباند.(2) او باقيمانده ي حجت هاي خدا و آخرين خليفه از جانشينان پيامبران خدا است».